در عکس نوشته باز شدن مدرسه با متن شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید عکس نوشته های زیبا در مورد بازگشایی مدرسه و دانشگاه را همراه با متن مشاهده کنید و …
عکس نوشته باز شدن مدرسه با متن
اگر دبیر فارسی بودم نامت را اولین غزل از صفحه کتابها می نهادم اگر دبیر جبر بودم عشق مجهول تو را بر قلب معلوم خودم بخش میکردم تا معادله محبت پدید آید اگر دبیر هندسه بودم ثابت می کردم که شعاع نگاهت چگونه از مرکز قلبم گذشت
هر چیز به معیاری سنجیده شود لیکن
من درد و محبت را معیار نمی بینم
ژرفای محبت را در کار چو طی کردم
بهتر ز تو شاگردم من یار نمی بینم
معلمی شغل نیست . عشق است . ذوق است .ایثار و فداکاریست . اگر به عنوان
شغل به آن می نگری رهایش ساز و اگر عشق توست ، بر تو مبارک باد .
معلم شهید رجایی
اگر کسی بتواند معلم خوبی باشد ، خیانت کرده است اگر به کار خوب دیگری بپردازد . چرا که معلمی مقام پیغمبری و تعلیم مقام خدایی است .
معلم شهید ، دکتر شریعتی
دیروز میگفتم :
مشقهایم را خط بزن … مرا مزن
روی تخته خط بکش … گوشم را مکش
مهر را در دلم جاری بکن … جریمه مکن
هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر
اما کنون ..
مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر
مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان
وزیر اموزش و پرورش اعلام کرد:
معلمینی که چون شمع می سوزند
تا پایان سال گازسوز خواهند شد
یادمه روز معلم در روی تخته سیاه کلاس نوشته بود:
معلم مانند شمعی است که می سوزد و دود میکنه
تو ستاره پردازی ستاره هارا نقش میبندی جلا میدهی
و در آسمان زندگی رها میکنی
و من ستاره ی کم سوی دست نشانده ی تو ام ای معلم
مرا روشن ترین ستاره ی عالم کن
روزهای اول تحصیل درمکتب عشق مدام با خودم مرور میکردم
عشق یعنی حاصل جمع دل عاشق ومعشوق.
عشق یعنی ضرب در ضربان یار.
کاش ازعشقم درپرانتزنگهداری میکردم
افسوس که دیر شده ودرعاشقی مشروط شدم
یک سال پیش ، آه ؛ وقتی که می شکفت گلهای مدرسه چشم انتظار بود از پشت پنجره ، بابای مدرسه بابای مدرسه یعنی : دعای خیر یعنی : نماز صبح یعنی کسی که ماند در خانه دلش غم های مدرسه مردی که بار ها توی کلاس ما جارو کشید و رفت از اشکهای او باغ شکوفه بود هر جای مدرسه
آخه من نمیدونم شادی های های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟
والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم
شادی مادی هم در کار نبود فقط گریه و لباس پاره
که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن
بابام این ترم میگه یکمم بخونی بد نیستا ؟!
گفتم تو درس میبینی و من پیچشِ درس …
بابام ۱۰دقیقه سر تکون داد و اتاقو ترک کرد !
چشماتونو ببندید و اون لحظه ای رو به خاطر بیارید که آخرین امتحان رو
تموم کردید و برگه رو دادید به مراقب و با یه حس خَلاصی دارید میاید سمت
خونه و واسه تابستون نقشه میکشید و هزارتا رویا …
هووووووووووی عمو کجایی ؟ جلوی پاتو نگاه کن ؛ فردا باید بری مدرسه …
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که
زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه
از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود
مدرسه ها بازشد، مدرسه هایی که در گرمای تابستان خسته و خواب آلود، زیر نور خورشید دراز کشیده بودند؛ مدرسه هایی که سه ماه در انتظاربودند؛ مدرسه هایی که حالا با لبخندهایی درخشان چشم به آمدن بچه ها دوخته اند
صبحی مادری برای بیدار کردن پسرش رفت. مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسه است. پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برم مدرسه. مادر: دو دلیل به من بگو که نمی خوای بری مدرسه. پسر: یک که همه بچه ها از من بدشون می یاد. دو همه معلم ها از من بدشون می یاد. مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش تو باید بری به مدرسه. پسر: مامان دو دلیل برام بیار که من باید برم مدرسه؟ *مادر: یک تو الآن پنجاه و دو سالته. دوم اینکه تو مدیر مدرسه هستی
باز شدن غنچه های مهر، خزان را به دست فراموشی می سپارد.
همه احساس ها بهاری است.
مهر، سمفونی قشنگی از محبت را در مدرسه می نوازد که طبیعت، شیفته شنیدن آن است.
نگاه کن؛ در گوشه و کنار حیاط، معصومانه ترین برگ های دوستی ورق می خورد.
امروز، سرنوشتی از شور و شوق، در مدرسه رقم زده می شود. امروز، جشن تولد مدرسه است.