در عکس نوشته های غمگین سلول انفرادی شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید متفاوت ترین عکس نوشته غمگین غمگین و سوزناک را همراه با متن مشاهده کنید و …
عکس نوشته های غمگین سلول انفرادی
دلم…
یک اتفاق تازه مى خواهد..!!
نه مثل عشق و دل دادن..؛
نه در دام غم افتادن..؛
دگر اینها گذشت از ما..!
شبیه شوق یک کودک..
که کفش نو به پا دارد
و گویى کل دنیا را ..
در آن لحظه به زیر کفشها دارد،
دلم یک شور بى اندازه مى خواهد!
نه با تو .. با خودم تنها!
فقط گاهى..
دلم.. یک اتفاق تازه میخواهد.
عکس نوشته به سلامتی مخاطب خاص
چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان
چه خیالات دگر مست درآید به میان
گرد بر گرد خیالش همه در رقص شوند
وان خیال چو مه تو به میان چرخ زنان
عکس نوشته سعی کردم واسه تو خوب باشم
یا میریم کافه میشینیم سیگار میکشیم حرف میزنیم ، یا میریم پارک میشینیم حرف میزنیم ، یا میریم تو ماشین میشینیم حرف میزنیم دور میزنیم یا مرییم فست فود میشینیم حرف میزنیم
اینا قرار بود تفریحات بازنشستیگیمون باشه نه ٢٠ سالگی
عکس نوشته من اینقدر حسودم
همیشه نباید حرف زد
گاه باید سکوت کرد..
حرف دل که گفتی نیست
باید آدمش باشد
کسی که با یک نگاه کردن به چشمت
تا ته بغضت را بفهمد…
عکس نوشته تا تهش باهام میمونی
آدمی اگر فقط بخواهدخوشبخت باشد به زودی موفق می گردد،ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است .
زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند، تصور می کند!
عکس نوشته تو باشی زندگی ادامه داره
به کسانی که دوستشان دارید
بالی برای پرواز
ریشه ای برای برگشتن
و دلیلی برای ماندن بدهید
عکس نوشته پسری که عاشقت باشه
و یک روز فهمیدیم «عزیزم»
نام کوچک هیچکداممان نیست
و شام خوردن زیر نور شمع
چشمهایمان را کمسو میکند
سقف
بهانۀ مشترکی بود
که باید از هم میگرفتیم
و تاریکیِ موّاج خانه را، به عدالت
به دو نیم میکردیم؛
عکس نوشته پایان یک رابطه
نیمی
با ماهیانِ قرمزِ مصنوعی
نیمی
با سنگریزهها و صدفها
و موجهای کوچکِ مصنوعی
ما
دو حبابِ کنارِ هم بودیم
که میترسیدیم هنگامِ یکی شدن
نفهمیم
کداممان نابود شدهست.
عکس نوشته روزگار سخت
یکروز بلند آفتابی
در آبی بیکران دریا
امواج ترا به من رساندند
امواج ترا بار تنها
چشمان تو رنگ آب بودند
آن دم که ترا در آب دیدم
در غربت آن جهان بی شکل
گویی که ترا بخواب دیدم
از تو تا من سکوت و حیرت
از من تا تو نگاه و تردید
ما را می خواند مرغی از دور
می خواند بباغ سبز خورشید
در ما تب تند بوسه میسوخت
ما تشنه خون شور بودیم
در زورق آبهای لرزان
بازیچه عطر و نور بودیم
می زد ‚ می زد درون دریا
از دلهره فرو کشیدن
امواج ‚ امواج نا شکیبا
در طغیان بهم رسیدن
عکس نوشته اگه بفهمی
دستانت را دراز کردی
چون جریان های بی سرانجام
لبهایت با سلام بوسه
ویران گشتند …
یک لحظه تمام آسمان را
در هاله ای از بلور دیدم
خود را و ترا و زندگی را
در دایره های نور دیدم
گویی که نسیم داغ دوزخ
پیچیده میان گیسوانم
چون قطره ای از طلای سوزان
عشق تو چکید بر لبانم
آنگاه ز دوردست دریا
امواج بسوی ما خزیدند
بی آنکه مرا بخویش آرند
آرام ترا فرو کشیدند
پنداشتم آن زمان که عطری
باز از گل خوابها تراوید
یا دست خیال من تنت را
از مرمر آبها تراشید
پنداشتم آن زمان که رازیست
در زاری و هایهای دریا
شاید که مرا بخویش می خواند
در غربت خود خدای دریا
عکس نوشته هیچکس سرش آنقدر شلوغ نیست
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشنده از اندوه خویش همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من ای زگندم زارها سرشاتر
ای ززرین شاخه ها پربارتر ای بگشوده بر خورشیدها
عکس نوشته ناشنوا باش
در هجوم ظلمت تردیدها با توام دیگر زدردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست ای دل تنم من و این بار نور؟
های هوی زندگی در قعر گور؟ ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم درد تاریکی ست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن سرنهادن برسینه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران بافتن زر نهادن در کف طرارها
گم شدن در پهنه بازارها آه، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته چون ستاره، با دو بال زرشان
آمده از دور دست آسمانها از تو تنها بیم خاموشی گرفت
پیکرم بوی هم آغوشی گرفت جوی خشک سینه ام را آب تو
بستر رگهام را سیلاب تو در جهانی اینچنین سرد و سیاه
با قدم هایت هدم هایم به راه فروغ….
عکس نوشته من خدا را در قلب کسانی دیدم
آن کلاغی که پرید
ازفراز سر ما و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی ، پهنای افق را پیمود خبر مارا با خود خواهد برد به شهر همه می دانند همه می دانند که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس باغ را دیدیم و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست سیب را چیدیم همه می ترسند همه می ترسند ،اما من و تو به چراغ و آب و آیینه پیوستیم و نترسیدیم سخن از پیوند سست دونام و همآغوشی در اوراق کهنه ی یک دفتر نیست سخن از گیسوی خوشبخت من است با شقایق های سوخته ی بوسه ی تو و صمیمیت تن هامان ، در طراری و درخشیدن عریانیمان مثل فلس ماهی ها در آب سخن اززندگی نقره ای آوازیست که سحر گاهان فواره ی کوچک می خواند
عکس نوشته بیل گیتس
انتقام
باز کن از سر گیسویم بند پند بس کن، که نمی گیرم پند در امید عبثی دل بستن
تو بگو تا به کی آخر، تا چند از تنم جامه برون آر و بنوش شهد سوزنده لب
هایم را تا به کی در عطشی دردآلود به سر آرم همه شب هایم را خوب دانم که
مرا برده ز یاد من هم از دل بکنم بنیادش باده ای، ای که ز من بی خبری باده
ای تا ببرم از یادش شاید از روزنه چشمی شوخ برق عشقی به دلش تافته است
عکس نوشته تو یه زندان انفرادی
و بعد از رفتنت…
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجۀ گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت
دعا کردم…
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید، با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
“دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی
عکس نوشته روزهای خوب را بی صدا سوزاندیم
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم…”
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریر چشمهایم را
بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمیدانم چرا رفتی…
نمیدانم چرا…
شاید خطا کردم…
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمیدانم کجا… تا کی… برای چه…
عکس نوشته دیگه عکس پروفایلت رو عوض نکن
بخاطر میخی ،نعلی افتاد
بخاطر نعلی ،اسبی افتاد
بخاطر اسبی ،سواری افتاد
بخاطر سواری ،جنگی شکست خورد
بخاطر شکستی ،مملکتی نابود شد
و همه اینها بخاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود !
این ضرب المثل ژاپنیاست که اساس کشورشونو ساخته
یادمان باشد هر کار ما، حتی کوچک، اثری بزرگ دارد که شاید در همان لحظه ما نبینیم . . .
عکس نوشته دوستم داری یا عاشقی
جهان سوم جایی است که ،
مردمش به فکر “آمدن” یه روز
خوب هستند…
نه ” آوردنش “….!
#میشل_فوکو
عکس نوشته حسرت اونجاش بد هست
زندگی نمایشی است
که هیچ تمرینی برای آن
وجود ندارد!
پس آواز بخوان
اشک بریز
بخند و با تمام وجود زندگی کن
قبل از آنکه
نمایش تو بدون هیچ تشویقی
به پایان برسد!
ولی رفتی…
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید
و بعد از رفتنت یک قلب بارانی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر میداشت
تمام بالهایش غرق در انده غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران شد
و بعد از رفتن تو انگار کسی حس کرد
من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد…
عکس نوشته غمگین از زندگی, عکس نوشته غمگین خیلی غمگین, عکس نوشته غمگین ترین, عکس نوشته غمگین دخترونه فانتزی, عکس نوشته غمگین فوت شد, عکس نوشته غمگین اینستگرام, عکس نوشته غمگین غمگینم ازت, عکس نوشته غمگین سربازی, عکس نوشته غمگین تولدم مبارک نیست,