در عکس نوشته سنگین انگلیسی با ترجمه می توانید شاهد زیباترین عکس نوشته انگلیسی تیکه دار و سنگین را همراه با متن ترجمه مشاهده کنید و …
عکس نوشته سنگین انگلیسی با ترجمه
گاهی ما زیبایی های زندگی را
به خاطر اینکه در جست و جوی
عیب های آن هستیم از دست میدهیم
« با نگاه زیبا دنیا رو ببینیم »
گیسوانم خسته است…
گیسوانم به خستگی دستهایت عادت کرده است.
بیا کمی خستگی در کنیم !
وقتش است …
ترجمه : وقتى همه ى دنیا میگه
“بیخیال شو”
امید زمزمه میکنه:
یه بار دیگه تلاش کن!
هیچی از بین نمیره…
هیچی فراموش نمیشه..
فقط زمان گرد و غباری روی خاطراتمون می نشونه..
بعضی وقتا به خودم میگم کاش ساعتم جادویی بود عقربه هاشو تکون میدادم یهو
۱۰سال منو جلو میبرد یا نه عقربشو تکون میدادم و منو میبرد به کودکیم به
خونه ی مادربزرگم …
یا به اونروز که واسه اولین بار تورو دیدم یا همون روزِ آخر تا شاید بیشتر به چشمات توجه میکردم…
ولی میدونی فقط زمان گرد و غباری روی خاطرات می نشونه..
فقط کافیه نسیمی خاکش رو برداره باز همه چیز تازه میشه
عین روز اول…
ترجمه : درست مثل فصلها؛ آدمها هم عوض میشن..!
به وقت خستگی …
به ربع پایانی راه نزدیک میشوم … اضطراب … اضطراب … اضطراب .. واژه ای
عجیبی است دلهره … اشوب .. دل نگرانی … شاید زمانی همه ی این ها را برای
رسیدن به تو داشتم و نمیدانستم درمان شدنی است .. تمام درس های دنیا حرف از
تکنیک های ارام سازی میزنند … اما انها چه میدانند که تمامی انها با یک
نگاه تو برابری میکند … میگویند استرس پس از سانحه گذشته ای را با بو ها و
صداها چون فیلمی در جلوی چشمانت به اهتزاز در می اورد میگویند یک نوع مریضی
است…
اما مگر میشود یکبار طعم اغوشت زیر باران را مزه کرد و دلهره ی باران بی تو
را نداشت … مگر میشود به هنگامه ی خوردن باران روی گونه هایم خاطری از لمس
گرم دستانت بررویگونه ام در خاطرم نیاید … عاشقی مرض است … پراز اضطراب
… به میانه ی درس فهمیدم اضطراب اختلال عشاق است …
ترجمه : خوشبختی یعنیحقیقت منهای توقعات!
آن روزها خانه ی مادربزرگ برای من بهشتی بی بدیل بود، وقتی پدربزرگ با
مشتی پر از انجیرهای رسیده که شهد شیرینش در چشمانش موج میزد به سویم می
آمد و به طرفم میگرفت دنیا دو چندان زیبا بود، دلم برای انبار پر از
تنقلاتش که با دستان خود محتویاتش را آماده میکرد تنگ شده…
مادربزرگ مهربانم با دستان ظریف مهربانش برایم نان میپخت و با جملاتی که مخصوص خودش بود دلم را نوازش میکرد…
آه… مادر بزرگ کجایی تا سر بر دامنت بگذارم و برایم از روزگارانت بگویی…
شبهای خنکِ کرمانشاه وقتی در ایوانی که آسمانش را درختان انگور و سیب و
انجیر پوشانده بود و نور مهتاب از لا به لای شاخه ها نقره وار میدرخشید
دراز میکشیدم پا روی پا می انداختم و به زندگی می اندیشیدم… دریغ که آن
لحظه خودِ زندگی بود…
دیار مادها با کوه بیستون و فرهاد تراشِ زیبایش برایم پرستیدنی ست…
وقتی دشت هایش بهار پر میشود از گل های وحشی و مه در تارتار موهایت
می نشیند همچون ابرها که کوه ها را در بر میگیرد…
حالا دیگر دیارِ من رنگ و بوی قبل را ندارد…
دلم برایش پر میزند اما…
پای رفتنم بریده…
دلِ تنگم نای رفتن ندارد…
ترجمه :تا وقتی بد نشی
هیچکس نمیفهمه چقد خوب بودی
شاید بهترین اختراع بشر تلفن های بین راه بوده !
برای مسافران دلتنگ،برای عابران تنها
برای دلتنگی های بی وقت شبانه
برای منی که تنها
به شنیدن صدای نفس های تو
در هیاهوی خیابان
حتی برای چند ثانیه
قبل از شنیدن بوق آزاد
راضی ام …!
ترجمه : اوقات بد موندنی نیست
هر زنی برای لبخند زدن در آینه
باید مردی را داشته باشد که با شانه انگشتهایش
گره دلتنگی موهای بلند زن را بازکند و بگوید:
هر جور که باشی
زیبایی..
ترجمه : امروز روز تو هست
کسـی باش که
عمری با تو بودن
یک لحظه،
و لحظه ای بی تو بودن،
یک عمر باشد…
ترجمه :یک فصل بد به این معنی نیست که داستان شما تمام شده است
برای دوست داشتنت
تا خود بی نهایت رفته ام
از مثبت بی نهایت
تا منفی بی نهایت
همه اش تویی…………..!!
فقط «تو»
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
ترجمه : مشکلات عزیزم خدا من از همه شما بزرگتر هست
آدم وقتی پیر میشود
تازه می فهمد ڪه
باید بیشتر زندگی ڪند
بیشتر عشق بورزد
و شاید این تقدیر آدمی ست
ڪه دیر بفهمد
پس تا قبل از اینڪه دیر شود
بیشترعشق بورزیم و محبت ڪنیم
ترجمه : تو قلب منو شکستی
تا زمانیکه”خودمان”را
دوست نداشته باشیم
وبرای خود ارزشی قائل نباشیم
دیگران نمیتوانندفراتراز خودمان باما رفتارکنند
رفتارآنها آینه رفتار ما با”خودمان”است
پس به خودت احترام بگذار
ترجمه :از دست دادن کسى که بهت احترام نمیذاره و قدر بودنت رو نمیدونه،
در واقع یه دستاورده نه یه باخت!
تو
همان داستان مورد علاقه ام هستی
که من از میانه
شروع کردم به خواندنت
می خوانمت
اما نمی فهمم چه می گویی
و یا چه می خواهی
انگار چیزی هست
که نمی دانم چیست
من
فقط میدانم که تو
همان داستان مورد علاقه ام هستی…!
ترجمه :فقط وقتی آماده ای عاشق شو نه وقتی که تنهایی
چون نور که از شمس جدا هست و جدا نیست؛
عالم همه آیات خدا هست، و خدا نیست؛
درآیینه، تو بینی اگر صورت خود را
آن صورت آیینه شما هست و شما نیست؛
عالم همه جا جلوه گر شاهد غیبی است؛
او را نتوان گفت کجا هست وکجا نیست.
«نایینی»
دموکراسی این نیست
که مرد از سیاست بگوید
و کسی به او اعتراض نکند
دموکراسی این است
که زن از عشق بگوید
و کسی چپ چپ نگاهش نکند
ترجمه :داغونم باز مثل هر شب توی خیابونم
از این همه احساسات فیکم
داغونم
ابرها به آسمان و
درختان به زمین تکیه میکنند
و انسانها به مهربانی یکدیگر
گاهی همراهی و دلگرمی یک نفر
چنان معجزه میکند که
انگار خدایی هست ، که کنار توست
کاش همه ی زن ها مردی را داشتند که عاشقشان بود …
مردی که حرف هایشان را می فهمید …
ظرافتشان را به جان می خرید …
و روزانه چند وعده ؛
از زیبایی و خاص بودنشان تعریف می کرد …
و کاش مردها ؛
زنی را کنارشان داشتند که عاشقش بودند …
که به آنها تکیه می کرد … و قبولشان می داشت …
آن وقت جهانمان پر می شد از زنانی که پیر نمی شدند ،
مردانی که سیگار نمی کشیدند ،
و کودکانی ؛
که انسان های سالمی می شدند … !