در عکس نوشته کم آوردم ,عکس نوشته بی تابی شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید سری خاص ترین عکس نوشته بی تابی و بی قراری را همراه با متن مشاهده کنید و …
عکس نوشته کم آوردم ,عکس نوشته بی تابی
آمدند تا اشتباهات تو را به من بگویند
یکی یکی
خودشان را معرفی کردند
بلند بلند
می خندیدم وقتی این کار را می کردند
من همه ی آنها را به خوبی از قبل می شناختم
آه ، آنها کورند
آنها بیش از حد کورند برای دیدن
گناهان تو باعث شده بود که بیشتر عاشقت باشم
عکس نوشته روشن ترین تکلیف ما
معشوقم از من میپرسد
تفاوت بین من و آسمان چیست ؟
تفاوت ، عشق من
این است که وقتی تو میخندی
من آسمان را از یاد میبرم
نزار قبانی
عکس نوشته تو بهترین رفیق دنیایی
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی ، بازآ
شده نزدیک که هجران تو ، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی ، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی ، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی ، بازآ
وحشی بافقی
عکس نوشته نه خود موندی نه خوبیت
هزارمین بار میگویم
که من تو را دوست دارم
چگونه میخواهی چیزی را تفسیر کنم
که به تفسیر در نمیآید ؟
چگونه میخواهی مساحت اندوهم را اندازهگیری کنم ؟
حال آنکه اندوه من
چون کودک
هر روز زیباتر و بزرگتر می شود
بگذار به همه زبانهایی که میدانی و نمیدانی بگویم
که تو را دوست دارم
نزار قبانی
عکس نوشته مقصر تو هستی
خاتون
شنیده ای آسمان چقدر دور است ؟
به قدر دوری از آسمان
دوستت دارم
شنیده ای دریا چقدر عمیق است ؟
به ژرفای تمام دریاها
دوستت دارم
بانو
تو نوشته ای هستی
ظریف
مثل بال پروانه
چهار سال است می خوانمت
نه می توان رهایت کرد
نه کشف می شوی
بسیار می ترسم
شهر تو را از لا به لای شعرهایم
بشناسد
تو را بشناسند اگر
انگشتانم را قطع می کنند
و موهای بلندت را می سوزانند
دوربین ها
عکست را می گیرند و آویزانم می کنند
من اما هرچه را دیده ام
هرچه را که از تو نوشته ام
پنهان نمی کنم
شعر چشمانت تمام نمی شود هرگز
از تو دست نمی کشم
تا که شک به زانو درآید
تا تمام شهر بداند
دوستت دارم
دوستت دارم
صد برابر دوری از آسمان
عکس نوشته وقتی آماده ای عاشق شو
بوسه از کنج لب یار نخوردست کسی
ره به گنجینه اسرار نبردهست کسی
من و یک لحظه جدایی ز تو ، آن گاه حیات ؟
اینقدَر صبر به عاشق نسپردهست کسی
لب نهادم به لبِ یار و سپردم جان را
تا به امروز به این مرگ نمردهست کسی
ریزش اشک مرا نیست محرّک در کار
دامن ابر بهاران نفشردهست کسی
آب آیینه ز عکس رخ من نیلی شد
اینقدر سیلیِ ایام نخوردهست کسی
غیر از آن کس که سرِ خود به گریبان بردهست
گوی توفیق ازین عرصه نبردهست کسی
داغ پنهان مرا کیست شمارد صائب ؟
در دل سنگ ، شرر را نشمرده است کسی
عکس نوشته کم آوردم
من کیستم ، ز مردمِ دنیا رمیدهای
چون کوهسار ، پای به دامن کشیدهای
از سوز دل ، چو خرمن آتش گرفتهای
وز اشک غم ، چو کشتی طوفان رسیدهای
چون شام بی رخ تو ، به ماتم نشستهای
چون صبح از غم تو ، گریبان دریدهای
سر کن نوای عشق ، که از های و هوی عقل
آزرده ام ؛ چو گوش نصیحت شنیدهای
رفت از قِفای او ، دلِ از خود رمیده ام
بی تاب تر ز اشکِ به دامن دویدهای
ما را چو گردباد ، ز راحت نصیب نیست
راحت کجا و ، خاطر ناآرمیدهای
بیچارهای که چاره طلب می کند ز خلق
دارد امید میوه ، ز شاخِ بریدهای
از بس که خون فرو چکد از تیغ آسمان
مانَد شَفَق ، به دامنِ در خون کشیدهای
با جان تابناک ، ز محنت سرای خاک
رفتیم همچو قطره ی اشکی ز دیدهای
رهی معیری
عکس نوشته یادم میای و پر از گریه میشم
برایم بنویس
زیرا همهی گلهای سرخی که
به من هدیه کردی
در گلدان بلورین خود پژمردهاند
و تنها گلهای سرخ اشعارت که برایم سرودی
هنوز سر زندهاند
از همهی گلهای جهان
و همهی زمانها
تنها بوی عطر ، در اشعار باقی میماند
عکس نوشته آدم است دیگر
وای برمن
آن روز که ترکم کردی
پر بود از ساعات ملال آور
اما زیر آن درختی که از هم جدا شدیم
پر بود از شاخساران و گل ها
و من از شاخه های خوشبوی آن
یک شاخه ی کوچک چیدم
و آن را به یاد آن روز
در قبایم پنهان کردم
من فاصله ی بی نهایت را می شناسم
که باید تو را از دیدگانم بگیرد
اما بوی دلنشین شاخه گل
شیرین ترین اندیشه هایت را با خود خواهد آورد
و اگرچه این شاخه چیزی کم بهاست
که هیچ سودی ندارد
اما بارها جدایی ما را
دوباره زنده خواهد کرد
با تمامی عشق ها ، تمامی رنج هایش
عکس نوشته تلخی روزگار
او شعر را دوست داشت
خیال پردازی
و سفر را
من او را دوست داشتم
او شب را دوست داشت
آوازِ جیرجیرک
و صدایِ بغضِ شمعدانی را
من او را دوست داشتم
او مویِ بافته دوست داشت
عطر قهوه
و سیگار را
من او را دوست داشتم
او باران را دوست داشت
پاییز را
و رنگین کمان را
من او را دوست داشتم
من او را دوست داشتم
من
او را دوست داشتم
و او
شنیدنِ این جمله را
حامد نیازی
عکس نوشته نمیخوام ازدواج کنیم
من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی
رقیبان را به قتلم شادمان کردی ، نکو کردی
به کنج کلبه ویران غم نومیدم افکندی
مرا با جغد محنت همزبان کردی ، نکو کردی
ز کوی خویشتن راندی مرا از سنگ محرومی
ز دستت آنچه میآمد چنان کردی ، نکو کردی
شدی از مهربانی دوست با اغیار و بد با من
مرا آخر به کام دشمنان کردی ، نکو کردی
چو وحشی راندهای از کوی خویشم آفرین برتو
من سرگشته را بیخان و مان کردی ، نکو کردی
وحشی بافقی
هنوز می پرسی
تاریخ تولدت چه روزی است ؟
پس ثبت کن چیزی را که نمیدانی
تاریخ تولدم
آن روزی است که عاشق تو شدم
محبوبم اگر روزی دربارهی من از تو سوال کردند
خیلی فکر نکن
و با غرور تمام به آنها بگو
دوستم دارد ، خیلی دوستم دارد
عزیزکم اگر روزی تو را سرزنش کردند
که چطور موهای مثل حریرت را کوتاه کردی
به آنها بگو : مویم را کوتاه کردم
چون کسی که دوستش دارم آن را کوتاه دوست دارد
به آنها بگو : برایم همین بس
که او خیلی دوستم دارد