در عکس نوشته مرد باش همراه با متن شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته می توانید با مجموعه ای از عکس پروفایل مرد باش همراه با متن مشاهده کنید و …
عکس نوشته مرد باش همراه با متن
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفته است
زان روی که هست کس نمی داند گفت
دل سر حیات اگر کماهی دانست
در مرگ هم اسرار الهی دانست
امروز که با خودی ندانستی هیچ
فردا که ز خود روی چه خواهی دانست
عکس نوشته مرد باش پاش وایسا
گردون نگری ز قد فرسوده ماست
جیحون اثری ز اشک آلوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
بــا یـک دو سـه دلبـری حــور سـرشت
پیش آر قــدح که بـاده نــوشان صــبوح
آسوده ز مسجدند و فــارغ ز بـهشت
عکس نوشته موسیقی غیر قابل درک
بر چـهره گـل نـسیم نـوروز خـوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشـت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و زدی مگو که امروز خوش است
ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده است
دریـاب که هفته دگـر خـاک شده است
می نـوش و گـلی بچـین کـه تـا در نـگری
گل خاک شده است سبزه خاشاک شده است
عکس نوشته خوشحالی پدر
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لاله رخی اگـر ترا فرصت هست
می نـوش به خـرمی که این چـرخ کـبود
ناگـاه تـرا چـو خـاک گـرداند پَست
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
بی زمزمـه نـای عـراقی هیـچ است
هر چند در احــوال جــهان می نگرم
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
عکس نوشته مامان یعنی نعمت بزرگ
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت بیدار است
کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست
می در کف من نه که دلم در تابست
وین عمر گریز پای چون سیمابست
دریاب کــه آتـش جوانـی آبـست
هُش دار که بیداری دولت خواب است
عکس نوشته مرد باش نگاهتو نگه دار
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
با باده نشین که ملک محمود این است
وز چنگ شنو که لحن داود این است
از آمــده و رفتـه دگـر یاد مـکـن
حالی خوش باش زانکه مقصود این است
عکس نوشته حرمت دوست داشتن را نگه دار
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی یود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب
روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست
عکس نوشته گریه مادر
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چه قدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود
کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد
و به یادش همه شب ماه چراغانی بود
کاش اسم همه دخترکان اینجا
نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شبها
غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود
عکس نوشته خستم ع همه چی
ای پاکدامنی که ز مریم گذشــته ای
ای مایه وفـا و صفـا می پرسـتمت
در روح دیـرباور و مشکل پسـند من
آن گونه ای که همچو خدا می پرستمت
دامن کشان ز دیده من میـروی به ناز
اما به دوستی قـسم از دل نمـیروی
با سرگـرانی از بر من میروی ، ولی
دانم ز حال غـمزده ، غافـل نمیروی
عکس نوشته من از شب ها بی اینترنت میترسم
دل شکستن
مطمئن باش برو…
دل من سخت شکست و و چه آسان به من و سادگی ام خندیدی ،
به من و قلبی پاک که پر از یاد تو بود…
به من و یک قلب یتیم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود .
برو تا راحت تر تکه های دل خود را سر هم بند زنم .
مطمئن باش برو…
عکس نوشته منو چه طور وابسته کردی
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند ســر زلف نــگاری بــوده است
ایــن دسته کــه بر گردن او می بـینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود
ور نیک نیامد این صور ، عیب کراست
عکس نوشته رحمت خدا حتمی است
هر سبزه که بر کنار جویی رسته است
گویی ز لب فرشته خویی رسته است
پا بر سر هر سبزه به خــواری ننهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولی است خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
فردا باشد بهشـت همچون کف دست